۱۳۸۶ تیر ۲۲, جمعه

چند کلمه در باره مذهب و سیاست


واقعیتها بسیار عیان هستند فقط کافیست کمی منصفانه به قضایا نگاه کنیم
زمانی دین برایم چنین معنی میشد :پشت بلندگو صحبت کردن حرام است . با قاشق عیبی ندارد غذابخوری اما چنگال به دست گرفتن حرام است .اگر زیر دوش غسل کنی غسلت باطل است باید حتما در خزینه غسل کنی . زنها فقط می توانند یک چشمشان را از چادر بیرون نگهدارند ولی اگر روبنده ببندند بهتر است
کمی بزرگتر شدم و به مدرسه مذهبی رفتم در آن مدرسه فهمیدم که نقاشی حرام است .سرود خواندن فقط اگر اشعار مذهبی داشته باشد اشکال ندارد درصورتی که به غنا(که آنرا می توان به موسیقی تعبیر کرد ) تبدیل نشود .اگر به دبیرستان بروی بی دین می شوی . دبیرستانها درس زبان اجنبی می دهند و تو باید قرآن یاد بگیری
کمی که بزرگتر شدم دیدم این حرفها را خیلی ها قبول ندارند و با مذهب دیگری آشناشدم که روشنفکرانی مثل دکتر شریعتی از آن دم میزدند
اینها علیه آن مذهب عهد عتیق و متحجرانه شوریده بودند و از همین جهت عده ای هم حکم تکفیرشان را صادر کردند.این عده هنوز هم معتقدند که امثال دکتر شریعتی کافرند و حتی نباید آنهارا درگورستان مسلمانها دفن کرد
در همین جا مذهبی از نوع کالا هم ظاهر شد . عده ای پیداشدند که در یک جلسه سخنرانی کوتاه نیم ساعته راه سومی بین سرمایه داری و کمونیسم را ارائه می کردند البته فقط شعار گونه .چراکه اصلا این عده نه از علم اقتصاد سررشته داشتند و نه در حدی بودند که بتوانند بررسی کنند اصولا اقتصاد اسلامی وجود خارجی دارد یانه . اصلا این اقتصاد از چه مباحثی صحبت می کند و برنامه اش برای اداره یک جامعه چیست ؟ آنها فقط در حد یک ویزیتوری بودند که کالائی را معرفی می کند . البته اگر یک ویزیتور کالایش را بارگهای گردن برافروخته و شعار گونه مطرح کند هیچ کس جلبش نمی شود و آنرا نمی خرد اما مردم ما چون مذهبی بودند این حرفهارا هم تعبدا می پذیرفتند . و می بینیم که همچنان پذیرفته اند و همچنان هم منتظرند تا روزی این شعار ها تحقق یابد
از همان اول هم معلوم بود که وقتی در صف حزب فقیران اغنیا جاگیرشوند هیچیک از آن شعار ها تحقق نمی یابد . کار نامه پیش روی ما هم موید این مطلب است . کسانی که از بیدادهای نظام شاهنشاهی به تنگ آمده بودند و عاشقانه و صادقانه جان برکف شعار های عدالتخواهانه سر می دادند و بر سر این شعار ها هم جان می باختند نمی دانستند یا باورشان نمی شد که نمی توان با شعار جامعه را اداره کرد باید برای اداره جامعه یک برنامه مدونی براسای ایدئولوژی که از آن دفاع می کنی داشته باشی
این همه زیگزاگ زدنها در اداره جامعه از سر بی برنامگی ست و باید اضافه کرد که چنین برنامه ای از اساس وجود نداشته است .و ای کاش فقط همین بود .کارنامه پیش روی ما از واقعیتهای تلختری حکایت می کند
من بسیار به مذهب اعتقاد دارم و به گمان خودم یک آدم مذهبی هستم اما نه از نوع جدیدش . از همان نوعی که هدفش آرامش بخشیدن به جامعه بشری است . از همان نوعی که بین قبرستانهای آدمها مرز نمی کشد . از همان نوعی که امام زمانش مارکسیست نیست . از همان نوعی که به پیامبرش می گوید :تو برای وصل کردن آمدی
وصل کردن انسان به خدا .در وصل کردن انسان به خدا نه جائی برای سیاست هست نه سیاست بازی و نه سیاست زدگی .ودر وصل کردن انسان به خدا نه جائی برای اقتصاد هست و نه اقتصاد بازی
همین جا باید به یک نکته اشاره کنم که حرف مرا با حرف کسانی که در ابتدای انقلاب برای کوبیدن اندیشه های چپ می گفتند:" اقتصاد مال حیوانات است و شان انسان اجل بر اینهاست " اشتباه نگیرید . آنها که چنین می گفتند شیادانه خودشان دنبال مال اندوزی بودند وهستند و اندوخته های این چند ساله شان کاملا موید این مطلب است . در قاموس این آدمها کلمه "تقوا " معادل است با "تقویت بنیه مالی " اما من برای مذهب رسالتی غیر از اینها قائلم و آن وصل کردن انسان به خداست آنچنان که مولوی می گوید

۲ نظر:

ناشناس گفت...

هر کس به زبانی سخن از حمد توگوید..........هر مذهب راهی است برای رسیدن به خدا این راه رسیدن را هر کس انتخاب می کند به میل خود که بیشتر با او نزدیک باشد .به نظر من بهترین راه همان است که به دل هر کس می نشیند.خدا را بخوانیم به هر زبان و کیف کنیم وقتی با او صحبت می کنیم .چه فرقی که از چه راهی

ناشناس گفت...

سلام
وبلاگ پر محتوایی دارید.و به نظر من اگر سایز فونتتونو بالاتر ببرید بهترمیشه استفاده کرد.البته جسارت منو میبخشیدبه منهم سری بزنید.خوشحال میشم.http://yase_kabud.persianblog.com/