۱۳۸۶ دی ۹, یکشنبه

گلهای اهدائی سوم برتر

دانش آموزان سوم برتر دبیرستان نصر این سبد گل را به من هدیه کردند

من هم برای تشکر از آنها این عکسها را گرفتم و به همه شان تقدیم می کنم

پسر های خوب من موفق باشید



Posted by Picasa

۱۳۸۶ آذر ۲۳, جمعه

زیبائیهای درختان بی برگ





برگهای درختان پیرایه اند .اما آنقدر ما به آنها عادت کرده ایم که وقتی برگهایشان می ریزند برایشان غصه می خوریم

طبع ظاهر پسند ما ست که مارا به چنین انتخابی وا می دارد

این نوع نگاه در مورد آدمها که خیلی خطرناک هم می تواند باشد

آدمهایی با ظاهر فریبنده در دید ما قرار می گیرند و ما را با خودشان می برند که پایانش جز نابودی ما چیزی نیست

اما در مورد درخت ها کمی فرق می کند . این پیرایه ها پیوند ارگانیک با اصل درخت دارند

و شاید به همین دلیل هم دوستشان داریم

اما خود درختان بدون این پیرایه ها هم زیبا هستند

به این عکسها نگاه کنید








Posted by Picasa

۱۳۸۶ آذر ۲۲, پنجشنبه

زمستان چهره نشان مي دهد

همه چيز يخ زده است
مثل اين که من هم يخ زده ام
اين عکسهارا امروز در جاغرق گرفتم
چه بلورهاي زيبائي
اينطور نيست؟
Posted by Picasa

۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه

ستاره جان تولدت مبارک

ستاره جان تولدت مبارک
امیدوارم همیشه روی لبانت لبخند
در چشمانت امید
در دلت شادی
و درقلبت عشقی باشد
که به مادرت
و خانواده ات
ومردم کشورت هدیه کنی
شاد و سربلند و پیروز باشیPosted by Picasa

۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه

غزلی عا شقا نه از سا یه

باقیمانده تمشکهای جاغرق
و این هم غزلی عاشقانه از سایه



بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟


ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟


بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم


ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را؟


ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من


ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را؟


کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد


که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را؟


مباد روزی چشم من ای چراغ امید


که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را


دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود


مگر صبا برساند به من هوای تو را


چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان


که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را


ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من


که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را


سزای خوبی تو بر نیامد از دستم


زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را


به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم


کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را


به پایداری آن عشق سربلندم قسم


که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را

۱۳۸۶ آذر ۶, سه‌شنبه

جیگی جیگی ننه خانم

خدا بیامرزدش "جیگی جیگی " را که جز شادی برای مردم نمی خواست
مطرب دوره گردی بود که در فقیر ترین محله مشهد -کوچه سیاه آب - زندگی میکرد .کلاه عجیبی به سر داشت که از پوست بود و حمایلهائی شبیه دم روباه در کنارش داشت . تنبکی زیر بغلش بود و میزد و می خواند : "جیگی جیگی ننه خانم .بیا بشین روی زانوم.رو زانوم سنجد داره . یه کمی بخور قوت داره "خودش غرق غم و اندوه بود ولی جز شادی چیزی نداشت که به مردم هدیه کند
چهره زرد. صورت کمی پف کرده .دندانهائی که سیکار و تریاک آنها را قهوه ای کرده بودند . این ها توصیف ظاهری این مرد بودند
مردی که ظاهرا تنها بود و لی همه دوستش داشتند
می گویند روزی که او مرد یکی از ثروتمندان مشهد هم مرده بود . محل دفن آن ثروتمند در جوار امام رضا بوده .آخر خرید محل دفن در آنجا خیلی پول می خواهد .ولی جنازه های این دو نفر با هم عوض می شود و "جیگی جیگی " به جای آن مرد ثروتمند به جوار امام رضا می رود وآن مرد ثروتمند به قبرستان عمومی شهر .این داستان اگر واقعی هم نباشد باز نشانه خواست مردم ست که برای "جیگی جیگی " آرزوی دفن در جوار امام رضا را داشته اند
می بینید وقتی به مردم شادی هدیه می کنید آنها چه خوب به شما پاسخ می دهند
بنازم مطربان را خلق را مسرور می خواهند

۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه

از میراث عرفانی بایزید بسطامی

:کلامی از بایزید

رب العزه را در خواب دیدم . پس گفتم بار خدایا ! راه به تو چگونه است ؟ گفت خویش را بر جای نه و نزد من آی

در دیگر جای می فرماید "شبی از شبها دل خویش را جستم و نیافتم . در سحر گاهان شنیدم که گوینده ای می گفت :آنک دلت آنجاست ! جز ما را می طلبی ؟

و این هم گفتاری دیگر :"چندان گریستم که خندیدم و چندان خندیدم که چنان شدم که نه خندم و نه گریم

این ها که آوردم از کتاب "دفتر روشنائی - از میراث عرفانی بایزید بسطامی " ست که محمد بن علی سهلگی نوشته و استاد شفیعی کد کنی آن را به فارسی برگردانده است

این کتاب شرح مختصری از زندگی این عارف بزرگ است به همراه سخنان وی که از اسناد معتبر و گویندگان صدیق نقل شده است

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

کنگ و زيبا ئيها يش


امروز رفته بودم " کنگ" باز هم با "آرام "ي که در جانم بود
آسمان آبي آبي ولطافت هوا کم نظير
بخت با من سر سازگاري داشت
و من سرخوش و مست از اين همه زيبائي پائيز را مي مکيدم
ديدار امسالم از طبيعت را مديون توصيه اي مي دانم که از نادر ابراهيمي عزيز به گوش گرفتم
آخر او در "يک عاشقانه آرام " گفته است بايد در هفته دوروز را تعظيل باشيم :پنجشنبه و جمعه
پنجشنبه را به طبيعت گردي بپردازيم وجمعه را به استراحت و رفع خستگي تا شنبه سرحال و آماده به کار بپردازیم
Posted by Picasa

۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

۱۳۸۶ آبان ۱۱, جمعه

یک روز آسوده

دیروز به حرف سهراب کردم .چشمهایم را شستم و جور دیگر دیدم
تا به حال پائیز را اینطور زیبا ندیده بودم
تا به حال پائیز را تا این اندازه دلپذیر نیافته بودم
دردل "آرام" ی داشتم که آذر های جانم رامی زدود
همو بود که مرا سر مست میکردو زیبائیهای طبیعت را به چشمم زیباتر
دیروز آسمان آبی تر بود
.واقعا آبی تر بود
حرفم را باور کنید
دیروز در کنار جوی نشستم اما گذرتاسف بار عمر را ندیدم
دیروز در کنار جوی جریان پر نشاط زندگی را یافتم
چرا که چشمهایم را شسته بودم
دیروز با خودم می گفتم :مگر نه این ست که فردوس دمی زو قت آسوده ماست ببین باغ دارد به فردوس میرسد
باغ دارد آسودگی را آغاز می کند
باغ دارد پس از دو فصل پر تلاش استراحت می کند .پس فردوس باید همین باشد
فردوس باید پائیز باشد
چرا فردوس را به بهار تشبیه می کنیم ؟ بهار حیات دوباره است
بهار " حشر " ست و پائیز فردوس
من دیروز در فردوس بودم
من دیروز "آرام " بودم
من دیروز با " آرام " در فردوس بودم
من دیروز آسوده بودم
پی نوشت :عکس بالا را دیروز در جاغرق گرفتم . من در بین ییلاقات اطراف مشهد جاغرق را از همه بیشتر دوست دارم چرا که تابستانهای زیادی از نو جوانی و جوانیم را آنجا گذرانده ام
Posted by Picasa

۱۳۸۶ آبان ۱, سه‌شنبه

حافظ خوانی

سلام دوستان عزیز
مدیر عزیز "خانه پدر "از من خواست کتابی را برای خواندن پیشنهاد کنم .من هم گفتم :سالها دل طلب جام جم از ما می کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد .بیائید به استقبال از این بیت برویم و یک هفته هم حافظ بخوانیم .بارها برایتان اتفاق افتاده که حافظ را گشوده اید وغزلی از او خوانده اید ودیده اید که از دل شما حرف زده است .دلتان با حافظ بوده است که حافظ به شما جواب داده و گرنه خیلی ها حافظ می خوانند و هیچ نمی فهمند .جناب رشوند در مطلب اخیرشان در هرانک جمله ای از قدیس آگوستین نقل کرده اند که :ایمان می آورم تابفهمم .در مورد حافظ هم واقعیت همین است باید به حافظ ایمان داشت تا اورا فهمید .بی شک ما از ایمان آورندگان به حافظ هستیم و اورا لسان الغیب می دانیم و این توفیقی خواهد بود که یک هفته را با او خلوت کنیم ودر به روی غیر ببندیم
به نظر من برای این کار می توانیم به دو صورت عمل کنیم .یا غزلهائی را با شماره معین کنیم و بخوانیم و بعد از یک هفته نظر و برداشت خودمان را بگوئیم یا هر کس هر روز تفالی بزند و غزلی را که آمده است بخواند و نظرش را بگوید .راه دوم را من بیشتر می پسندم اگر چه دشواریهائی دارد
حال بسته به نظر دوستان هرکدام انتخاب شد همان را انجام میدهیم و اگر راه دیگری هم به نظر می رسد ارائه بفرمایند
فعلا این فال را داشته باشید و تعبیرش کنید تابعد
کسی که حسن خط دوست در نظر دارد
به پیش اهل نظر حاصل از بصر دارد
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
به پای بوس تو دست کسی رسید که او
چو آستانه بر این د رهمیشه سر دارد
چو خامه بر خط فرمان او سر طاعت
نهاده ایم مگر او به تیغ بردارد
ز زهد خشک ملولم -بیار باده ناب
که بوی باده مدامم دماغ تر دارد
زباده هیچت اگر نیست این نه بس که تورا
دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد؟
کسی که از در تقوی قدم برون ننهاد
! به عزم میکده اکنون ره سفر دارد
دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چو لاله داغ هوائی که بر جگر دارد
این غزل در حافظ به روایت شاملو شماره 114 دارد و در حافظ دیگر شماره اش 116 است .توالی ابیات هم که در حافظ شاملو با دیگر حافظ ها فرق می کند . آنچه نوشته ام به روایت شاملو ست

۱۳۸۶ مهر ۲۹, یکشنبه

مرغ سحر با صدای زنده یاد قمر و هنگامه اخوان

تصنیف مرغ سحر با شعر محمد تقی بهار وآهنگ مرتضی نی داوود در سال 1313 برای اولین بار باصدای قمر در گراند هتل تهران اجرا شد .این تصنیف دو قسمت دارد که در همان اوائل خواندن قسمت دوم آن ممنوع شد .عجیب این است که بعد از انقلاب هم کسی این قسمت را نخوانده است .ظاهرا رضاخان قلدر چنان زهر چشمی از خوانندگان گرفته که بعد از گذشت 73 سال هنوز هم خواننده ای جرات خواندن این قسمت را ندارد .در حالی که شعر قسمت دوم بسیار انقلابی تر از قسمت اول است .شاید هم از این که کشمکش را بر سر فقر و غنا می برد به مذاق جماعت خواننده خوش نمی آید .هرچه هست قسمت دوم را شیرزن عرصه هنر زنده یاد قمر خوانده است .من شعر هر دو قسمت را می آورم
مرغ سحر ناله سرکن داغ مرا تازه تر کن
زآه شرر بار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته زکنج قفس درآ نغمه آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصه این خاک توده را پر شررکن پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل به بار است ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن بیشتر کن بیشتر کن
مرغ بی دل شرح هجران
مختصر مختصرکن
مختصر کن
این شعر قسمت اول بود که باصدای خانم هنگامه وتار محمدرضا لطفی با سه کیفیت تقدیم می کنم
:حال قسمت دوم تصنیف
عمر حقیقت به سر شد عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق ناز معشوق هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی وطن و دین بهانه شد
دیده ترکن
جور مالک ظلم ار باب
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب
جام ما پر زخون جگر شد
ای دل تنگ ناله سرکن وز قوی دستان حذر کن
ساقی گلچهره بده آ ب آتشین پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو
سینه من
پر شرر شد
پر شرر شد
این قسمت فقط باصدای شیر زن عرصه هنر خوانندگی قمر موجود است و با سه کیفیت تقدیم می گردد

۱۳۸۶ مهر ۲۷, جمعه

شصت و سومین سال تولد سرود جاودانه ای ایران را به همه ایرانیان پاکنهاد تبریک می گویم

وبلاگ موسیقی ما به مدیریت جناب هوشنگ سامانی را در پیوند های ادبی و هنری خودم آورده ام . اما این مانع از آن نمی شود که مطلب خاصی از این وبلاگ را جداگانه معرفی نکنم . امروز که مصادف است با شصت و سومین سال تولد سرود زیبا و جاودانه " ای ایران "در وبگردیهای روزانه ام مطلب جامعی در این مورد در " موسیقی ما " دیدم
ای کاش جناب سامانی به برداشتی از این سرود که در فیلم " ای ایران " ساخته ناصر تقوائی به آن پرداخته شده بود هم اشاره ای می کردند

۱۳۸۶ مهر ۲۴, سه‌شنبه

بوی عطر عطار جانم را به وجد می اورد

امشب دلم هوای عطار کرده بود . به دیوانش تفالی زدم .این غزل آمد
دل به امید وصل تو "باد بدست " می رود
جان ز شراب عشق تو باده پرست می رود
از می عشق جان ما یافت زدور شمه ای
زیر زمین زبوی آن با دل مست می رود
از می عشق تو بریخت بر دل آدم اندکی
از دل او به شهر دل دست به دست می رود
رخ بنمای گه گهی کز پی آرزوی تو
بر دل و جان عاشقان ناله شکست می رود
در ره تو رونده را در قدم نخستمین
نیست به نیست می فتد هست به هست می رود
گم شده ی فرید را در طلب وصال تو
دامن چرخ از ین سخن سر زده پست می رود
غزل را که خواندم مست شدم و به وجد آمدم
: با خودم می خواندم

رخ بنمای گه گهی
رخ بنمای گه گهی
رخ بنمای گه گهی
رخ بنمای گه گهی
رخ بنمای گه گهی
تا خاموش شدم . بوی عطر عطار مشام جانم را پر کرده بود
دریغم آمد این حال خوشم را با دوستانی که به دیدنم می آیند در میان نگذارم
نتیجه مطربانه : به دیوان شیخ عطار هم تفال بزنید خیلی خوب است

۱۳۸۶ مهر ۲۲, یکشنبه

روز کودک

عکسی در "خانه پدر " دیدم که بسیار متاثرم کرد .یاد نوشته ای افتادم که سال گذشته دوستی برایم فرستاده بود و البته نام نویسنده اش راهم ذکر نکرده بود .این نوشته را می آورم
غوره هائی که حلوا نشدند

پسرك فقير از پدر پرسيد: بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر داشته باش پسرم. بالاخره راحت و آزاد مي‌شويم و به رفاه و آسايش مي‌رسيم. بايد استبداد محمد عليشاه از بين برود. مشروطه شد و استبداد از بين رفت و قانون مشروطه آمد
مدتي گذشت اما وضع همان بود. پسرك پيش پدر آمد و گفت: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر داشته باش پسرم. همه‌ي اينها زير سر خاندان قاجار است كه وضع‌مان اين‌طوري است. بايد استبداد قجري از بين برود
پس از كودتاي99 و بركناري احمدشاه، سلسله قجري منقرض شد و حكومتي ديگر آمد. اما وضع همان بود. پسرك پيش پدر آمد و پرسيد: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر داشته باش پسرم. بالاخره راحت و آزاد مي‌شويم. بايد استبداد رضاخاني از بين برود
متفقين كه به ايران ريختند و رضاخان را پايين كشيدند، حكومتي ديگر آمد. سال‌ها گذشت اما وضع همان بود. پسرك پيش پدر آمد و گفت: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر داشته باش پسرم. بالاخره راحت و آزاد مي‌شويم. بايد استبداد پهلوي از بين برود
بعد انقلاب شد و شاه را پايين كشيدند. مدتي گذشت اما وضع همان بود و پسرك پيش پدر آمد و گفت: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر كن پسرم. ما تازه انقلاب كرده‌ايم. نبايد به اين زودي توقع داشت همه چيز درست شود. همه‌ي اينها تقصير استكبار جهاني است
مدتي ديگر گذشت اما وضع همان بود و پسرك دوباره پيش پدر برگشت و پرسيد: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر كن پسرم. ما الان در حال جنگ هستيم. بايد جنگ تمام شود. صبر كن بالاخره تمام مي‌شود
جنگ به پايان رسيد و اوضاع آرام شد. اما وضعيت همان بود. پسرك دوباره پيش پدر آمد و گفت: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر كن پسرم. جنگ تازه تمام شده و ما خسارت ديده‌ايم. بايد اصلاحات بشود
اصلاحات آغاز شد و سال‌ها طول كشيد اما وضع همان بود. پسرك دوباره پيش پدر آمد كه بپرسد: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر كن پسرم، اصلاحات يك پروسه است و بايد سير زماني و تاريخي خودش را طي كند
مدت‌ها گذشت اما وضع همان بود و اصلاحات به نتيجه‌اي نرسيد. پسر دوباره نزد پدر آمد و پرسيد: - بابا؟ ما كي راحت و آزاد مي‌شويم كه در رفاه و آرامش زندگي كنيم؟ پدر گفت: صبر كن پسرم، بايد اصلاحات را اصلاح كرد. با عجله نمي‌شود. بايد حكومت را به محرومان سپرد. بايد دولت رجايي‌وار باشد كه درد ما را بيشتر بفهمد. صبر كن چيزي نمانده درست مي‌شود
دوره اصلاحات تمام شد و دولت رجايي‌وار آمد كه به محرومان رجا بدهد و درآمد نفت را سر سفره‌هاي آنان بياورد. اما وضعيت همان بود. پسر دوباره نزد پدر آمد و پيش از اين كه حرفي بزند پدرش گفت: - صبر كن پسرم، صبر كن... پسرك كه حالا ديگر خيلي هم پسرك نبود گفت: جان خودت ولم كن پدر! صبر نخواستم و سوال هم ندارم. دنبال اين دندون مصنوعيم مي‌گشتم بذارم دهنم، برم سرمو بذارم بميرم. شما نديدي؟
استنتاج شبه فلسفي1 - گر صبر كني از غوره آبغوره مي‌گيرم برات. 2-ما خيلي صبوريم ولي بعضي‌ها چقدر سوزن‌شان گير مي‌كند و هي چيزي را بيخودي تكرار مي‌كنند. ۳ - پروسه در اينجا به معناي تحمل و صبوري تا حد شتر است. شايد هم ما داريم با شترها كل‌كل مي‌كنيم. ۴ - بعضي پدر و پسرها هم عجب عمري مي‌كنند ها؟ بگو ماشاالله





۱۳۸۶ مهر ۱۹, پنجشنبه

حرفهائی از سر دلتنگی

باغ خزان زده ای را می مانم
نه ! چیزی فراتر از خزان مرا در خود پیچیده است
احساس می کنم طوفانی سهمگین را پشت سر نهاده ام
شاخه هایم شکسته اند
تنم در این تنش به شدت فرسوده شده است
تاب مقاومتم نیست
:فقط این پرسش برایم مانده است که
چرا دل بستم ؟

۱۳۸۶ مهر ۱۳, جمعه

مخملباف باید توبه نصوح کند

چند روز قبل تلویزیون فیلم توبه نصوح مخملباف را نشان میداد .من هروقت فیلمی از مخملباف می بینم یاد این ضرب المثل کوچه بازاری میافتم که : نه به اون زینب و کلثوم شدنت .نه به این دایره و تنبک زدنت
واقعا به کدام چهره این آدم میشود اعتماد کرد؟ چهره ای با قیافه حق به جانب مذهبی وضد نیروهای چپ که ماکیاولیستی هرچه دروغ وراست دم دستش می آید سر هم می کند و به اندیشه و عمل دگر اندیشان نسبت می دهد یا چهره جدید جاخوش کرده در اروپا با پاپیون وصورت چپه تراشیده ؟
جوانترها حافظه شان یاری نمی کند یعنی ندیده اند که چه اباطیلی را در تئاتر حصار در حصار و فیلمهای بایکوت ودوچشم بینا به نیروهای دگر اندیش نسبت میداد .برای زدوده شدن تلخی این همه بی انصافی از خاطر کسانی که در حقشان جفا کرده است مخملباف باید توبه نصوح کند

۱۳۸۶ مهر ۱۲, پنجشنبه

امروز دوازدهم مهر است

دوازدهم مهرماه سالروز درگذشت احمد محمود نویسنده رمان همسایه هاست .کمتر رما نی به این دلنشینی خوانده ام .کتاب را که دستت میگیری گذشت زمان را حس نمی کنی وخسته نمی شوی
هرچه بخواهی در باره احمد محمود بدانی در ..........تادانه..........گرد آوری شده است
گرچه تا دانه را جزءپیوند های ادبی و هنری وبلاگم آورده ام اما این باعث نمی شود که مطالب دلنشین آنرا جداگانه معرفی نکنم
به سهم خودم از آقای یوسف علیخانی برای "تادانه "سپاسگزارم

۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

هر سال در چنین روزهائی احساس یتیمی می کنم

علی تنها کسی ست که در خانه خدا متولد شده است
علی اولین کسی بوده که به اسلام گرویده است
علی در لیله المبیت در بستر پیغمبر خوابیده است
علی فاتح خیبر بوده است
علی در احد جانفشانیها کرده است
علی در غزوه خندق عمربن عبدود را شکسته است و پس از فرو خوردن خشمش سر اورا برا ی رضای خدا و فقط برای رضای خدا جدا کرده است
علی همیشه شیر میدانهای نبرد حق علیه باطل بوده است
علی کسی ست که پیامبر در حقش "من کنت مولاه فهذا علی مولاه " را گفته است
علی کسی ست که به راحتی حکومت را به شیفتگان قدرت وا می گذارد وقتی که بیم اختلافات خانمان برانداز می رود
.........................علی
هریک از ویژگیهای علی از او یک انسان کامل به نمایش می گذارد
اما این ویزگیها وقتی عظیم تر می شوند که علی خم می شود و کودک یتیمی را به پشت خودش سوار می کند
آن همه عظمت و اینقدر خاکی ! بی علت نیست که یکی از القاب علی "بو تراب " است
من فکر می کنم وقتی که علی شهید شد پدر دلسوزی را از دست دادم
از اینروست که در غم از دست دادنش عمیقا می گریم
سال گذشته که به زیارت قبرش رفته بودم هروقت وارد حرمش میشدم احساس میکردم سالهاست با این خانه مانوسم . در و دیوارش برای من نا آشنا نمی آمدند .چیزی شبیه احساس ورود به خانه پدری گرمم میکرد
این حالت در هیچ یک از مکانهای مقدسی که به آنها رفته ام به من دست نداده است
هر سال در چنین روزهائی احساس یتیمی می کنم

۱۳۸۶ شهریور ۲۷, سه‌شنبه

عزیز الدین نسفی و انسان کامل

شرح مختصری در باره عزیز الدین نسفی را قبلا در......... اینجا............. نوشته ام
حال معرفی مجموعه رسائل مشهور به کتاب انسان کامل از زبان خود نویسنده
اما بعد. چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقراعزیز بن محمد النسفی که جماعت درویشان-کثر هم الله-از ین بیچاره درخواست کردندکه می باید چند رساله جمع کنید در علومی که دانستن آن ضرورت است مر سالکان را.تا مارا مونس و دستوری باشدو تو را ذخیره و یادگاری بشود. گفتم : علومی که دانستن آن ضرورت است مر سالکان را بسیار است .اگر جمله بیاورم دراز شود آنچه شما درخواست کنید جمع کنم
آنچه درخواست کردند اجابت کردم و از خداوند تعالی مدد و یاری خواستم تا از خطا و زلل نگاه دارد"انه علی مایشاء قدیر و بالاجابه جدیر " .بیست رساله جمع کردم .ده چنان است که مبتدی ومنتهی را از آن نصیب باشد .مبتدی را ایمان پدید آید و منتهی رااطمینان زیادت شود . و ده چنان است که جز منتهی را از آن نصیب نباشد.و بپیش از رسائل پنج فصل نوشتم که هر یکی در این راه اصلی است .و جمله را در دو جلد جمع کردم . و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب
حال نصیحتی از این عارف
ای درویش ! در بند آن مباش که علم و حکمت بسیار خوانی و خود را عالم و حکیم نام نهی
و در بند آن مباش که طاعت و عبادت بسیار کنی و خود را عابد و شیخ نام کنی
که این همه بلا و عذاب است
از علم و حکمت به قدر ضرورت کفایت کن و آنچه نافع است بدست آر
و از طاعت و عبادت به قدر ضرورت بسنده کن و آنچه ما لا بد است به جای آر
و در بند آن باش که بعد از شناخت خدای طهارت نفس حاصل کنی
و بی آزار و راحت رسان شوی
که نجات آدمی در این است

۱۳۸۶ شهریور ۲۴, شنبه

بقعه شیخ صفی الدین

بقعه شیخ صفی الدین مجموعه بسیار زیبائی ست که به نام شیخ صفی الدین جد پادشاهان سلسله صفوی ساخته شده است
شرح مختصری در باره شیخ صفی و تاریخچه احداث این بنا را در ........ اینجا ................ بخوانید
عکسهائی که من گرفته ام را ..................اینجا ..................ببینید
اگر میخواهید سفری مجازی به این محل داشته باشید و توضیحاتی را هم از زبان راهنمای فارسی بشنوید ........اینجا.......برویدPosted by Picasa
ضمنا توضیحات ویکی پدیا هم ..........اینجا ...........ست که تقریبا جامع است
یک توضیح لازم :عکسهائی که در چند نوشته اخیر ملاحظه فرمودید کار خودم هست که البته باکار یک عکاس حرفه ای قابل مقایسه نیست

۱۳۸۶ شهریور ۲۲, پنجشنبه

رمضانه

نمی دانم این عنوانی که بکار برده ام درست است یا نه .چه درست چه نادرست میخواهم چند کلمه ای در باره ماه رمضان بگویم
من در هر رمضان به یاد پدرم می افتم .در کودکی با صدای دعای سحر او از خواب بیدار می شدم.برای من خیلی دلنشین بود .خیلی با احساس می خواند و کمتر اتفاق می افتاد که اشکهایش جاری نشود . مثل مداحان نمی خواند .عاشقانه می خواند
وقتی می گفت : یا عدتی فی کربتی و یا صاحبی فی شدتی با و جود آن که معنی اش را نمی فهمیدم خیلی از آن لذت می بردم طوری دعا را می خواند که گوئی با کلمات عجین شده است
حالا هروقت دعای سحر می خوانم سعی می کنم به همان صورت بخوانم. یادش به خیر باد و خدایش بیامرزد
قسمتهائی از این دعا را که خیلی دوست دارم می نویسم
اللهم طهر قلبی من النفاق ..........خدایا دوروئی را از قلبم
وعملی من الریا.............. و ریاکاری را از عملم
ولسانی من الکذب.................و دروغ را از زبانم
وعینی من الخیانه ....................و خیانت را از چشمانم پاک گردان
اللهم املا قلبی حبا لک............ خدایا دلم را مملو از دوستی خودت
و خشیته منک ................... و ترس از خودت
وتصدیقا لک ................... و گواهی دادن به حقانیت تو
وایمانا بک ................... و ایمان به تو
وفرقا منک ................. و هراس از تو
و شوقا الیک ............... واشتیاق بسوی تو آمدن بگردان
اللهم رضنی بماقسمت لی .................. خدایا مرا به آنچه قسمتم کرده ای راضی کن
حتی لا اسئل احدا شیئا .......................... به گونه ای که از هیچکس دیگر چیزی نخواهم
باید بگویم در این دعا زیبائی متن عربی و دلنشینی آن قابل مقایسه با ترجمه فارسی من نیست

۱۳۸۶ شهریور ۱۸, یکشنبه

تالاب انزلی :زیبا ئیهای خداوندی و زشتیهای انسانی

وقتی وارد تالاب می شوی بوی تعفن آزارت می دهد .چاههای فاضلاب منازل همه وارد تالاب شده اند !زشتی نفرت انگیزی ست .بو را تحمل می کنی و می گذری .کم کم مناظر اطرافت بهتر می شوند .اما هنوز اثرات خرابکاریها خودنمائی می کنند .می رسی به جائی که هر عقل ناقصی هم از این عمل تعجب می کند:جاده کشی از وسط تالاب و خشکاندن قسمتهای زیادی از آن برای جاده کشی !به مخفیگاههای صیادان ماهی میرسی وجاده های آبی را پشت سر می گذاری تا به منطقه حفاظت شده برسی.دنیای نیلوفران زیبا خودنمائی می کنند .من وقتی به تالاب رفتم که گلها کم شده بودند .گهگاه دربین کیاهان گلی خود نمائی می کرد
ایکاش قدر نعمتهای الهی را بیشتر می دانستیم و ایکاش آدمهای لایق و کاردان مامور حفاظت از این نعمتها می شدند وخیلی ایکاش های دیگر
عکسهای دیگر را در .................اینجا...............ببینیدPosted by Picasa

۱۳۸۶ شهریور ۱۶, جمعه

کلیسای ننه مریم

بردر میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که تو شاید نظری بنمائی
کلیسای ننه مریم در ارومیه ست .راهنمای جوان کلیسا می گفت :این محل قبلا آتشکده بوده و صد و اندی سال پس از میلاد مسیح به کلیسا تبدیل شده .مهم نیست چه بوده وچه شده یا چه خواهد شد مهم اینست که سجده گاه بشر است بشری که در همیشه تاریخ به شکلهای مختلف خالق خودرا عبادت کرده است
این عکس محراب کلیسا ست


این نمای بیرونی ست

این مدخل کلیساست به تابلو بالای مدخل توجه کنید در عکس زیر جدا گانه نشانش داده ام . متن روی تابلوترجمه آیه شریفه "فاخلع نعلیک انک بالوادالمقدس طوی " است
Posted by Picasa

۱۳۸۶ شهریور ۱۳, سه‌شنبه

اگر عاشقها نبودند موزه ها با چی پر می شدند؟

تا به حال دو کوزه به هم چسبیده دیده بودید؟به گمان من این کوزه ها راعاشقی ساخته که هیچوقت نمی خواسته از معشوقش جدا باشد ومی بینیم که بعد از صدها سال باز هم کنار هم اند
این اثر زیبا را در موزه آذربایجان می توانید ببینید
چند تا عکس دیگرهم دارم که ...........اینجا............ هستند . برای دیدن عکسها در اندازه بزرگتر روی آنها کلیک کنید
خدا نادر ابراهیمی را حفظ کند که کلامی قریب به این مظمون دارد:اگر عاشقها نبودند موزه ها باچی پر می شدند

۱۳۸۶ شهریور ۱۱, یکشنبه

مسجد جامع ارومیه در حال تخریب است

مسجد جامع شهر های اسلامی بیانگر هویت آن شهر اند.متاسفانه در ارو میه هیچکس به فکر مسجد جامعش نیست
سقف خیس و آنقدر خیس که روی آن علف روییده است
دیوار های خراب شده یا در حال تخریب نشاندهنده بی مهری مفرط در حق این بنای زیباست
من که از دیدن این بنای در حال ویرانی خیلی متاثر شدم . .جالب این است که در کنار این مسجد حوزه علمیه ارومیه هم قرار دارد .ظاهرا روحانیونی که در آن محل به کار دین مشغولند درگیر مسائل مهمتری از پرداختن به مسجد جامع هستندو سازمان میراث فرهنگی هم بیشتر مایل است چنین بناهائی تخریب شوند تا گردشگران کمتری جذب شوند و در نتیجه مسائل و مشکلات ساز مان هم کمتر بشود


.علفهائی که روی این سقف روئیده اند را ببینید
همیشه سعی مردم براین بوده که مساجد زیباتر و محکمتر از سایر بنا ها باشنداما گویا در اینجا عمدی در کار است که این بنا تخریب شود . من که دلیلش را نمی دانم
Posted by Picasa

۱۳۸۶ شهریور ۱۰, شنبه

شهریور عزیز تولدت مبارک

شهریور عزیز تولدت مبارک
این گلهای زیبا که خودم از آنها عکس گرفته ام تقدیم به تو که یک پارچه خانم هستی .من تنهائی برایت جشن تولد گرفته ام ودر اغلب جشن تولد ها ترانه ای که آقای محمد نوری خوانده است را میخوانم
برای تو هم همین ترانه را می خوانم
چو گلها سراپا نشاط و شوری
تولدت مبارک
تولدت مبارک
بهار امیدی همه سروری
تولدت مبارک
تولدت مبارک
گل من چشم و دلم از تو روشن
شکفتی زیبا تر از گل به گلشن
نشستی چون لاله برطاق هستی
توئی تو بهانه هستی من
دور از هر بلای خزانی بمانی
با شور و نشاط جوانی بمانی
گل باشی که در جمع یاران نشینی
در عالم به جز روز شادی نبینی
شاد و پیروز باشی

Posted by Picasa

عکسهائی از کندوان

این 4 عکس از کندوان تقدیم می شود .بقیه عکسها را ...........اینجا.........ببینید


Posted by Picasa