۱۳۸۶ تیر ۱۵, جمعه

عاشقانه اما طوفانی

یک عاشقانه آرام قصه نامکرر عشق است که از زبان نادر ابراهیمی می شنویم .عشق از همه نوعش :نوع حادثه ای - عشق به دیگری -عشق به وطن که ضرورت است و عشق به خدا که ترکیبی است از ضرورت و حادثه .چشمه ی آبی زلال و گوارا تورا به سوی خودش می خواند که هر چه می نوشیش تشنه تر می شوی نه از آن تشنگیها که با خوردن آب شور به سراغت می آید از آن تشنگی که باخوردن عسل اصل در تو پدیدار می شود و دلت می خواهد باز هم بخوری
یک عاشقانه آرام تورا به همه جا می برد همه ی جا های خوب و دوست داشتنی . به سواحل زیبای خزر به جنگلهای پر طراوت شمال ؛ به ساوالان خاستگاه عسل اصل .یک اردیبهشت که به آنجارفته بودم در بین علفهایش گم می شدم وبا عطر گلهای وحشی اش مست
در تو عشقی زنده می شود؛ جان می گیرد ؛به تکاپو وادارت می کند ؛و با خودش می بردت به نازمان .ناگاه دلهره های کار مبارزاتی تورا به خود می آورد و وقتی در ورای زمان و مکان هستی و رفته ای به ییلاقی در دامنه یک کوه تا دمی بیاسائی و نفسی تازه کنی چند نفر به سراغت می ایند و با خوشان می برندت و لذت چند روزه را به کامت تلخ می کنند اما تو که عاشقی همه را به جان میخری چراکه بهای عشقی که در تو زنده شده است را باید بپردازی .دفعه اول فقط کافیست ۲۳ روز تحمل کنی و لب باز نکنی اما دفعات بعد اصلا معلوم نیست کی به سخن خواهی آمد . عمودی رفته ای و با پاهای خودت اما ممکن است افقی برگردی یا در حالیکه نیمه جان هستی و روی زمین می کشانندت .اما همه اینها برایت قابل تحملند چرا که عاشقی و باید تاوانش را بپردازی و می پردازی
سختی معاش که چیزی نیست به جان میخری اش خرد شدن استخوانهایت که چیزی نیست پذیرایش می شوی . چه لذتی دارد وقتی می بینی در درونت نیروئیست که تورا به مقاومت میخواند و سر به سر ابلهانی می گذاری که دوره ات کرده اند و کف به لب آورده اند و چهره کریه شان را از زیر چشم بندت می بینی و دردلت به دنائت و حماقتشان میخندی اینها لذات عاشقی ست و از دل و جان بهایش را می پردازی
شعار نیست این که می گوئی :ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست . واقعا وقتی عاشق باشی از ته قلبت این حرف را می زنی؛ ذره ذره وجودت این بیت را زمزمه می کنند .عاشقانه آرام زنده کردن خاطرات نیست شعله ور کردن آتش عشقی ست که در تو بی هیمه مانده و حال نادر ابراهیمی برایت هیمه ای گرد آورده تمام نشدنی تا شعله های عشقی که در تو رو به خاموشی می رفتندرا زنده کنی و بتوانی در پرتو آن نه تنها دورو برت را که تا دور دستهاراهم ببینی
برای من یک عاشقانه آرام عاشقانه بوده است آما ارام نه که طوفانی بوده
باز هم در این باره حرف خواهم زد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

متشكر كه هفته زيبايي براي ما به وجود آورديد .از مطالعه كتاب بسيار لذت بردم و انگار شما برايم ايامگذشته را مرور مي كنيد اميدوارم هميشه در زندگي به آنچه مي خواهيد دست يابيد .خيلي مايلم بيشتر در مورد اين كتاب از زبان شما بشنومونظرات شما را بدانم