۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

حسین بن منصور حلاج

مرا بکشید تا من آرام یابم و شما پاداش یابید.
دستش را از بدن جدا کردند .خندید .سبب پرسیدند .گفت :
دست آدم بسته جدا کردن آسان است .
مرد آن است که دست صفات قطع کند .
پاهایش بریدند .تبسمی کرد و گفت : " بدین پای سفرخاک می کردم . قدمی دیگر دارم و هم اکنون و در یک دم سفر دو عالم کند .اگر توانید آن قدم ببرید ."
پس دو دست بریده ی خون آلود بر روی بمالید و ساعد را خون آلود کرد .گفتند چرا کردی ؟ . گفت :خون از من بسیار رفت . دانم که رویم زرد شده است .شما پندارید که زردی روی من از ترس است .خون در روی مالیدم تا نزد شما سرخ روی باشم که گلگونه ی مردان خون ایشان است .
گفتند چرا ساعد را آلودی گفت : "وضو ساختم که در عشق دو رکعت است که وضوی آن جز به خون نباشد ."
پس چشمهایش برکندند و زبانش بریدند و سنگسارش کردند و نماز شام بود که سرش بریدند و باز سنگسارش کردند در حالی که از یک یک اندام او آواز "اناالحق " می آمد.
نقل است که درویشی در این میان از او پرسید که "عشق چیست ؟"گفت : "امروز بینی و فردا و پس فردا "
آن روز بکشتند . دیگر روز بسوختندش و روز سوم بر بادش دادند .
در شیراز موزه ای هست که تندیس بعضی از بزرگان را در آن قرارداده اند . از جمله تندیس حسین بن منصور حلاج را . عکس بالا را در سفر نوروزی امسال به شیراز گرفتم .
نوشته فوق را هم از سایت راه کمال برداشته ام .برای خواندن مقاله جامعی در باره حلاج به این سایت بروید .

۱۳۸۷ خرداد ۶, دوشنبه

ایران من

در مطلب قبلی تصنیفی را تقدیم کردم که از سر درد سروده شده بود و مناسب وضع حال هم بود .

امروز شعری از زنده یاد سعید سلطانپور تقدیم می کنم .

این شعر از سروده های نیمه دوم دهه 40 است زمانی که بحرین را که استانی از ایران بود از میهن جدا کردند و سه جزیره ای را گرفتند که از ما بود ولی سرباز های انگلیسی در آن مستقر بودند .

ایران همیشه مورد دستبرد و تاراج بوده است .چه از درون و چه از برون .
از 100 سال پیش که اولین چاه نفت در ایران حفر شده تا به حال تاراج ایران بیشتر بوده و بیشتر هم مورد هجوم قرار گرفته است .
اما درد من نفت نیست .
درد من هویت ایرانی ست که دارند نابودش می کنند . حال چه به نام ایرانی و چه با نام اسلامی .
ایران من
ايران‌ من
‌ايران‌ بادهاي‌ مهاجم
‌ايران‌ آب‌هاي‌ گرفتار
ايران‌ من‌ توئي‌؟
ايران‌توئي‌؟
توئي‌؟این مرد خشمگین که زبانش بریده است ؟
سر كوفته‌ به‌ صخره‌ الوند
گيسو فشانده‌ بر وزش‌ وحشي‌ خزر
خون‌ ستيزه‌ها را از پنجه‌هاي‌ خشك‌در آب‌هاي‌ عمان‌ مي‌شويد
و تاول‌ سهند گران‌ رامرهم‌ ز برف‌هاي‌ هميشه‌ مي‌آورد؟
و تاج‌ نفت‌ و ماهي‌بر تارك‌ شكافته‌اش‌ تاب‌ مي‌خورد؟
ايران‌ ناوهاي‌ مهاجردر ساحل‌ بنادر ويران‌
ايران‌ دربدر
ايران‌ايران‌ كه‌ مثل‌ لاله‌ در بادها پريشاني
‌در بارگاه‌ سودا
ايران‌ من‌ توئي‌كه‌ هيبت‌ حماسي‌ دورت‌ رابا خنجر و گلوله‌ مي‌آرايند؟
اردوي‌ سال‌هاي‌ اسارت
‌زندان‌ ازدحام‌ اسيران
‌ميدان‌ انقلاب‌هاي‌ مغلوب
‌درياي‌ نعش
‌درياي‌ نعش‌هاي‌ فراموش
‌آيا درخت‌ وحشي‌ آزادي‌روي‌ كدام‌ صخره‌ فرياد رسته‌ است‌؟
ايران‌ تو آن‌ سكوت‌ كهنسالي
‌بشكاف‌ صخره‌هاي‌ دماوند خشم‌ را
و سنگ‌هاي‌ سرخ‌ پريشان‌ راچون‌ مشعل‌ ستاره‌ به‌ شولاي‌ شب‌ بگير
و با لهيب‌ سوزان‌ بر ناوها ببار
ايران‌ كه‌ تاج‌ نفت‌ و ماهي‌بر تارك‌ شكافته‌ات‌ تاب‌ مي‌خورد
از صخره‌هاي‌ سهم‌،
درختي‌چون‌ نعره‌هاي‌ صاعقه‌ مي‌رويد
انبوه‌ ناوهاي‌ مهاجرزير تگرگ‌ وحشي‌ آتش
‌تا دور دست‌ اسكله‌ها سوت‌ مي‌كشند
آنك‌
حريق‌ منفجر بوته‌هاي‌ نفت‌بر تارك‌ شكافته‌ي‌ ايران
‌اينك‌ شروع‌ گردش‌ آزاد ماهيان‌در آب‌هاي‌ قرمز درياچه‌ خزر
و آب‌هاي‌ قرمز عمان‌

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۰, جمعه

تصنیف " در ملک ایران "با صدای هنگامه اخوان

تصنیف "در ملک ایران " شعر از زنده یاد امیر جاهد
آهنگ از شادروان علی اکبر شهنازی در " دشتی "
وصدای دلنشین خانم هنگامه اخوان
در ملک ایران ، وین مهد شیران
تا چند و تا کی ، افتان و خیزان
داد از جهالت خدا که قدر خود ندانیم
در زندگانی چرا شبیه مردگانیم
که با چشمان بینا به کوره ره روانیم
ز معرفت دوریم
به جهلُ مستوریم
به مجمع جهانیان چو عضو رنجوریم
ایرانی بد از اول جهانگیر
نی در کشمکش تسلیم تقدیر
حرف حسابی زده از نوک شمشیر
کجا شد آن ندای عیش دیروز
که در شما خموش گشته امروز
ز علم و تدبیر شما نظام و شمشیر شما
فتاده بد کار جهان به دست تقدیر شما به دست تقدیر شما
عصری که دنیا در انقلاب است
با نور دانش در پیچ و تاب است
در مهد سیروس این خواب سنگین بس نا صواب است
بیدارُ باید دمی شدن از خواب غفلت
تا دورُ گردد همی ز ما ادبار و ذلت
تو ای بیچاره ملت
غریق جهل و غفلت
ز جای خود خیزید
به هم بیاویزید
به جای اشک تر ز آستین گهر ریزید
غم تا چند فغان و ناله تا کی
با ذلت کنی عمر گران طی
کی بوده زیبنده نسل جم و کی
چنین خموشی و فسرده خونی
برون سپیدی و سیه درونی
کجا کند چاره تیغ فغان و فریاد دریغ
به زعم جاهد برگو که را بود دست ظفر
که باشدش پای گریخت

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

ساعتي در خدمت جناب رشوند و خانواده ايشان

"نگين " دختر آقاي رشوند
آقاي رشوند نويسنده و مدير وبلاگ "هرانک "
14 ارديبهشت امسال روز خوبي بود .ساعتي در خدمت جناب رشوند و خانواده ي محترمشان بودم .
شاديهاي کودکانه "نگين " هم به خانه سوت و کور من نشاط بيشتري داده بود .
از همه جا سخن بود مخصوصا از " الموت " و زيبائيهاي آن و رسمهاي مردمش .
از وبلاگ نويسي گفتيم و مسائل مربوط به آن .
و اين که نويسنده ي وبلاگ اگر هدفي عرفاني داشته باشدو در اين راه قدم بردارد وبلاگش غني تر مي شود
پرداختن به مسائل روز مره مخصوصا از نوع سياسي آن سطح کار را تنزل مي دهد .
از خودمان هم گفتيم وشنيديم .
من و آقاي رشوند دوستان اينترنتي هستيم و از طريق وبلاگ نويسي يکديگر را شناخته ايم .
مي بينيد که اينتر نت اصلا بد نيست .
آقايي گفته بودند اينتر نت بسيار بد است " انسان پاي آن پاک مي نشيند و نجس بلند مي شود" .
من نمي دانم که ايشان کجاها مي رفته که چنين اتفاقي برايش مي افتاده است !
من از اين که دوست خوبي مثل آقاي رشوند پيدا کرده ام خيلي خوشحالم .
براي ايشان و خانواده ي محترمشان آرزوي بهروزي و پيروزي دارم .
Posted by Picasa

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

روز جهانی کارگر و روز معلم

از این همه دروغ خسته شدم . از این همه وعده ها یی که عملی نمی شوند حالم به هم می خورد . هر سال در این روزها هرکس از مسئولین مملکتی تریبونی پیدا می کند در مورد معلم و کارگر داد سخن می دهد ولی دریغ از یک قدم عملی . انگار مسئولین عادت کرده اند به این که باید یک حرفهایی بزنند و مردم هم عادت کرده اند که باید به آن حرفها دلخوش باشند و انتظار عملی شدن آن وعده ها را هم ندارند .
تا دلتان بخواهد در این روزها وعده و وعید از مسئولین می شنوید و باز سال دیگر هم تکرار همانها را از دهان همان آدمها یا از دهان جانشینان آنها دوباره می شنوید .
انگار آنها حرفهای سال قبلشان را از یاد برده اند و مخاطبانشان هم فراموش کرده اند که سال گذشته چه شنیده اند .









از سال 58 که در جمهوری اسلامی ایران اولین روز جهانی کارگر برگزار شد 30 سال می گذرد .در این مدت جمعیت کارگری ایران رشد زیادی داشته است .تعداد کارخانجات و محلهایی که کارگران در آن مشغول کار هستند اضافه شده والبته تعداد زیادی هم از این محلها تعطیل شده است . جامعه کارگری ایران هنوز نتوانسته به یک انسجام قابل قبولی برسد .هنوز تشکلهای کارگری به رسمیت شناخته نمی شوند .هنوز کارگران حق اعتراض و اعتصاب ندارند . هنوز قانون کاری که مدافع حقوق کارگران باشد وجود ندارد .

شعار هایی که مسئولین جمهوری اسلامی در آنروز ها میدادند در روز های اخیر از آرشیو تلویزیون بیرون آمده و روی صفحه تلویزیون ظاهر می شود .

همیشه می گفتند و هنوز هم می گویند که نگاهشان به انسان و بویژه زحمتکشان نه مثل جوامع سوسیالیستی ست و نه مثل جوامع سرمایه داری . چیزی بهتر از این ها به مردم عرضه خواهند کرد اما گذشت 30 سال نشان داد که شعار هایی که زمینه عملی ندارند چه زود مثل حبابهای روی آب می ترکند و از بین می روند و تو خالی بودنشان آشکار می شود.
ای کاش این حرفها به نام دین زده نمی شد .