شعر طنزی که تقدیم می شود را دوسال قبل از دوستان به صورت یک فایل صوتی دریافت کردم .نه می دانم شاعرش کیست و نه این که آن دوست از کجا پیدا کرده است .هر چه هست شاعر پا در کفش مولانا کرده و اوضاع اجتماع خود را به نظم در آورده است .چون مطلب طولانی می شود آین شعر را در سه قسمت می نویسم .
قسمت اول گفتگوی زن است با خدای خودش :
مامور و زندید ماموری زنی را توی راهکو همی گفت ای خدا و ای الهتو کجایی تاشوم من همسرتوقت خواب آید بگیرم در برتتاب پوشم بهر تو با استریچجای می نوشم به همراهت سن ایچپا دهد صندل برایت پا کنمتا خودم را در دل تو جا کنمزانتیایت را بشویم روز و شبدا خلش بنشینم از درب عقبدر جلو آن که نشیند آن توییدر حقیقت صاحب فرمان توییگر تو خواهی شال بر سر می نهمگر تو گویی موی را فر می دهمموی سر مش می زنم ار بهر تویکسره حتی به وقت قهر تواز برای توست کوته آستینپاچه ی شلوار من هم همچنینغیر یک کیلو النگو توی دستپای من بهر تو پر خلخال هستبهر تو مالم به صورت نیوآیک گرم یا دو گرم یا این هواادکلن بر خود زنم پیشت مدامتا که بوی گل بگیرد هر کجاممی روم حمام گرم کوی تومی زنم سشوار رو در روی توگر که حتی مو نباشد بر سرممن کله گیس از دبی فورا خرمای فدایت ریمل و بیگودی اموی فدایت لنز و عینک دودی اممن برای توست گر رژ می زنمگر جز این بوده ست کمتر از زنماز برای توست این رژ گونه امور نه بهر غیر دیگر گونه امخاک پای توست خط چشم منتا در آید چشم هر مرد خفنلاک ناخنهام ناز شست توناخن مصنوعی ام در دست توبهترین ها را پزم بهر غذاپیتزا و شینسل و لازانیابا دسر بعدش پذیرائی کنمهمرهش یک استکان چایی کنمای به قربان تو هرچه با کلاسمی شوم خوش تیپ بهرت از اساسبهر تو تیپ جوادی می زنمگر نخواهی تیپ عادی می زنمگر که گویی این کنم یا آن کنممن دقیقا ای عزیز آنسان کنممن برایت می شوم اند مرامگر که باشد سایه ی تو مستدامکاش می شد من ببینم رویکتوا کنم گل سر زنم بر مویکت
۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه
مامور و زن قسمت اول
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
واقعا متشکرم
من تقریبا هر روز برای این شعر به وبلاگ شما سر می زدم تا بالاخره شما شعر را آپلود کردید
از حضور شما در بلاگ اسپات هم خوشحال شدم
امیدوارم موفق باشید
ارسال یک نظر