۱۳۸۷ آذر ۱۹, سه‌شنبه

عید قربان مبارک

عید قربان بر شما عزیزان مبارک باد .
چند سفری که به حج رفتم هر بار تصمیم می گرفتم که دوباره نروم چرا که رفتار عربها ی حجاز با ایرانیان را نمی توانستم تحمل کنم . اما یاد این شعر حافظ می افتادم که :
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
لذت دیدار خانه ی خدا و رسولش همه ناملایمات را قابل تحمل می کند . اما این مانع نمی شود که اعتراض جدی خودم را به مسئولین امورابراز نکنم که با ندانم کاریهایشان باعث ایجاد و تشدید چنین رفتاری شده اند .
هرکسی از دین یک قرائتی دارد واین قرائت برای خودش محترم است .
از قدیم میان غلات شیعه و سنی اختلاف بوده است چرا که هردو در اندیشه خود غلو می کرده اند و حتی خواهان محو فیزیکی طرف مقا بل بوده اند در روزگار ما هم این اندیشه متحجرانه دوباره زنده شده است از آنطرف سلفیون مدافع چنین نظری هستند و از این طرف هم شیعیان افراطی .
شعار وحدت شیعه وسنی هم مثل شعار وحدت حوزه ودانشگاه است و در پشت هردو شعار ادغام یکی دردیگری نهفته است . سالهای سال حوزه و دانشگاه بدون تعارض بایگدیگر در کنار هم مثل شیعه وسنی زندگی می کردند و هر کس حرف حقی می زد دیگری می پذیرفت یا حد اقل به درستی آن اعتراف می کرد ولی حالا نه تنها وحدت محقق نشده بلکه تعارض هم بالا گرفته است .
ایکاش هر دو طرف می پذیرفتند که حرف درست را دیگران هم می توانند بیان کنند و آنها ملاک حق و حقیقت نیستند . اما " من " ی که ریشه در کفر دارد و غیر خدایی ست در درون هردو تا عمق وجودشان نفوذ کرده است .
یارب ! از ابر هدایت برسان بارانی .

۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه

کیمیای مراقبه

دوست عزیزم "ساقی خنیاگر " متن زیر را بوسیله ی ایمیل برایم فرستاده است که البته او هم از دوستانش گرفته . از اینرو نام نویسنده اصلی متن را نمی دانم . اما هرچه هست نکو ست و بیانگر این که " یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم " ولی برای دیدن یار باید چشم بینا داشت .

کیمیای مراقبه

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد

و آن آگاهی است

و تنها یک گناه،

وآن جهل است

و در این بین ، باز بودن و بسته بودن چشم ها،

تنها تفاوت میان انسان های آگاه و نا آگاه است

نخستین گام برای رسیدن به آگاهی

توجه کافی به کردار ، گفتار و پندار است.

زمانی که تا به این حد از احوال جسم،

ذهن و زندگی خود با خبر شدیم،

آن گاه معجزات رخ می دهند.

در نگاه مولانا و عارفانی نظیر او

زندگی ، تلاش ها و رویاهای انسان

سراسر طنز است!

چرا که انسان نا آگاهانه

همواره به جست و جوی چیزی است

که پیشاپیش در وجودش نهفته است!

اما این نکته را درست زمانی می فهمد

که به حقیقت می رسد!

نه پیش از آن!

مشهور است که "بودا" درست در نخستین شب

ازدواجش، در حالی که هنوز آفتاب اولین صبح

زندگی مشترکش طلوع نکرده بود، قصر پدر را در

جست و جوی حقیقت ترک می کند. این سفر سالیان

سال به درازا می کشد و زمانی که به خانه باز می گردد

فرزندش سیزده ساله بوده است! هنگامی که

همسرش بعد از این همه انتظار چشم در چشمان

"بودا" می دوزد، آشکارا حس می کند که او به حقیقتی

بزرگ دست یافته است. حقیقتی عمیق و متعالی.

بودا که از این انتظار طولانی همسرش

شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال

زندگی خود نرفته ای؟!

همسرش می گوید: من نیز در طی این سال ها

همانند تو سوالی در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش

می گشتم! می دانستم که تو بالاخره باز می گردی

و البته با دستانی پر! دوست داشتم جواب سوالم را

از زبان تو بشنوم، از زبان کسی که حقیقت را

با تمام وجودش لمس کرده باشد. می خواستم بپرسم

آیا آن چه را که دنبالش بودی در همین جا و در

کنار خانواده ات یافت نمی شد؟!

و بودا می گوید: "حق با توست! اما من پس از

سیزده سال تلاش و تکاپو این نکته را فهمیدم که

جز بی کران درون انسان نه جایی برای رفتن هست

و نه چیزی برای جستن!"

حقیقت بی هیچ پوششی

کاملا عریان و آشکار در کنار ماست

آن قدر نزدیک

که حتی کلمه نزدیک هم نمی تواند واژه درستی

باشد!

چرا که حتی در نزدیکی هم

نوعی فاصله وجود دارد!

ما برای دیدن حقیقت

تنها به قلبی حساس

و چشمانی تیزبین نیاز داریم.

تمامی کوشش مولانا

در حکایت های رنگارنگ مثنوی

اعطای چنین چشم

و چنین قلبی به ماست

او می گوید:

معجزات همواره در کنار شما هستند

و در هر لحظه از زندگی تان رخ می دهند

فقط کافی است نگاه شان کنید

او گوید:

به چیزی اضافه تر از دیدن

نیازی نیست!

لازم نیست تا به جایی بروید!

برای عارف شدن

و برای دست یابی به حقیقت

نیازی نیست کاری بکنید!

بلکه در هر نقطه از زمین،

و هر جایی که هستید

به همین اندازه که با چشمانی کاملا باز

شاهد زندگی

و بازی های رنگارنگ آن باشید،

کافی است!

این موضوع در ارتباط با گوش دادن هم

صدق میکند!

تمامی راز مراقبه

در همین دو نکته خلاصه شده است

"شاهد بودن و گوش دادن"

اگر بتوانیم

چگونه دیدن و چگونه شنیدن را بیاموزیم

عمیق ترین راز مراقبه را فرا گرفته ایم!