۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه

غزلی عا شقا نه از سا یه

باقیمانده تمشکهای جاغرق
و این هم غزلی عاشقانه از سایه



بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟


ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟


بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم


ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را؟


ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من


ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را؟


کی ام مجال کنار تو دست خواهد داد


که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را؟


مباد روزی چشم من ای چراغ امید


که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را


دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود


مگر صبا برساند به من هوای تو را


چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان


که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را


ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من


که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را


سزای خوبی تو بر نیامد از دستم


زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را


به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم


کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را


به پایداری آن عشق سربلندم قسم


که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را

۱۳۸۶ آذر ۶, سه‌شنبه

جیگی جیگی ننه خانم

خدا بیامرزدش "جیگی جیگی " را که جز شادی برای مردم نمی خواست
مطرب دوره گردی بود که در فقیر ترین محله مشهد -کوچه سیاه آب - زندگی میکرد .کلاه عجیبی به سر داشت که از پوست بود و حمایلهائی شبیه دم روباه در کنارش داشت . تنبکی زیر بغلش بود و میزد و می خواند : "جیگی جیگی ننه خانم .بیا بشین روی زانوم.رو زانوم سنجد داره . یه کمی بخور قوت داره "خودش غرق غم و اندوه بود ولی جز شادی چیزی نداشت که به مردم هدیه کند
چهره زرد. صورت کمی پف کرده .دندانهائی که سیکار و تریاک آنها را قهوه ای کرده بودند . این ها توصیف ظاهری این مرد بودند
مردی که ظاهرا تنها بود و لی همه دوستش داشتند
می گویند روزی که او مرد یکی از ثروتمندان مشهد هم مرده بود . محل دفن آن ثروتمند در جوار امام رضا بوده .آخر خرید محل دفن در آنجا خیلی پول می خواهد .ولی جنازه های این دو نفر با هم عوض می شود و "جیگی جیگی " به جای آن مرد ثروتمند به جوار امام رضا می رود وآن مرد ثروتمند به قبرستان عمومی شهر .این داستان اگر واقعی هم نباشد باز نشانه خواست مردم ست که برای "جیگی جیگی " آرزوی دفن در جوار امام رضا را داشته اند
می بینید وقتی به مردم شادی هدیه می کنید آنها چه خوب به شما پاسخ می دهند
بنازم مطربان را خلق را مسرور می خواهند

۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه

از میراث عرفانی بایزید بسطامی

:کلامی از بایزید

رب العزه را در خواب دیدم . پس گفتم بار خدایا ! راه به تو چگونه است ؟ گفت خویش را بر جای نه و نزد من آی

در دیگر جای می فرماید "شبی از شبها دل خویش را جستم و نیافتم . در سحر گاهان شنیدم که گوینده ای می گفت :آنک دلت آنجاست ! جز ما را می طلبی ؟

و این هم گفتاری دیگر :"چندان گریستم که خندیدم و چندان خندیدم که چنان شدم که نه خندم و نه گریم

این ها که آوردم از کتاب "دفتر روشنائی - از میراث عرفانی بایزید بسطامی " ست که محمد بن علی سهلگی نوشته و استاد شفیعی کد کنی آن را به فارسی برگردانده است

این کتاب شرح مختصری از زندگی این عارف بزرگ است به همراه سخنان وی که از اسناد معتبر و گویندگان صدیق نقل شده است

۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

کنگ و زيبا ئيها يش


امروز رفته بودم " کنگ" باز هم با "آرام "ي که در جانم بود
آسمان آبي آبي ولطافت هوا کم نظير
بخت با من سر سازگاري داشت
و من سرخوش و مست از اين همه زيبائي پائيز را مي مکيدم
ديدار امسالم از طبيعت را مديون توصيه اي مي دانم که از نادر ابراهيمي عزيز به گوش گرفتم
آخر او در "يک عاشقانه آرام " گفته است بايد در هفته دوروز را تعظيل باشيم :پنجشنبه و جمعه
پنجشنبه را به طبيعت گردي بپردازيم وجمعه را به استراحت و رفع خستگي تا شنبه سرحال و آماده به کار بپردازیم
Posted by Picasa

۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

۱۳۸۶ آبان ۱۱, جمعه

یک روز آسوده

دیروز به حرف سهراب کردم .چشمهایم را شستم و جور دیگر دیدم
تا به حال پائیز را اینطور زیبا ندیده بودم
تا به حال پائیز را تا این اندازه دلپذیر نیافته بودم
دردل "آرام" ی داشتم که آذر های جانم رامی زدود
همو بود که مرا سر مست میکردو زیبائیهای طبیعت را به چشمم زیباتر
دیروز آسمان آبی تر بود
.واقعا آبی تر بود
حرفم را باور کنید
دیروز در کنار جوی نشستم اما گذرتاسف بار عمر را ندیدم
دیروز در کنار جوی جریان پر نشاط زندگی را یافتم
چرا که چشمهایم را شسته بودم
دیروز با خودم می گفتم :مگر نه این ست که فردوس دمی زو قت آسوده ماست ببین باغ دارد به فردوس میرسد
باغ دارد آسودگی را آغاز می کند
باغ دارد پس از دو فصل پر تلاش استراحت می کند .پس فردوس باید همین باشد
فردوس باید پائیز باشد
چرا فردوس را به بهار تشبیه می کنیم ؟ بهار حیات دوباره است
بهار " حشر " ست و پائیز فردوس
من دیروز در فردوس بودم
من دیروز "آرام " بودم
من دیروز با " آرام " در فردوس بودم
من دیروز آسوده بودم
پی نوشت :عکس بالا را دیروز در جاغرق گرفتم . من در بین ییلاقات اطراف مشهد جاغرق را از همه بیشتر دوست دارم چرا که تابستانهای زیادی از نو جوانی و جوانیم را آنجا گذرانده ام
Posted by Picasa