۱۳۸۶ مرداد ۲, سه‌شنبه

فروش بلیط اینترنتی کنسرت شجریان

هر چه کنم که پا کشم از این صف طویل برو ن
لیک برون نمی شود فکر بلیت از سرم
--------------------------------
یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
-------------------------------
یکی نیست به حضرات بگه شما که اینکاره نیستید چرا مردم رو سر کار میگذارید
----------------------------------------------------------
یره گه کار مو و تو دره بالا میگیره
ذره ذره دره خشمم کمی بالا میگیره
ساعت ده به خودم گفتم الان بلیط مدن
اما کم کم می بینم روز هم دره تموم مره
پس چی وقت در ای سایت وامونده ر وا مکنی
وای به حالت اگه واگنی بلیط تموم بره
لطفا به لهجه مشهدی و با آهنگ یره گه ولی نه در دستگاه سه گاه بلکه در ضربی همایون بخوانید
------------------------------------------------------------------------
متاسفم برای کسی که خودش را خاک پای مردم ایران میدانست . امروز این همه آدم علاقمند را خاک پای خودش کرد . من که دیگه حاضر نیستم بیشتر از این در این انتظار درد آور بنشینم .
گفت کای راحت جان سنبل تو
ماکه رفتیم تو سرت بخوره این بلیط تو
---------------------------------
بیله دیگ بیله چغندر
وقتی از آقایان می پر سند چرا در ایران کنسرت نمی دهید دادشان در می آید که به ما سالن نمی دهند و هزار ادا واطوار دیگر .حالا که سالن و تماشاچی و این همه مشتاق وجود دارد اقایان عرضه فروش بلیط ندارند .امیدوارم در به در دنبال سالن بگردی و جا گیرت نیاد. امیدوارم تنها احمدی نژاد حاضر باشه خونه شو بهت برای کنسرت اجاره بده و عکسشرو هم بالای سرت بزنه .امیدوارم که وقتی داری می خونی وجدان شیر فرهاد به سراغت بیاد و گریه ات بگیره که این همه وقت آدمها رو تلف کردی .امیدوارم پولهای بلیط هارو که گرفتی کیوون سراغت بیاد و ازت پول زور وگیره
-------------------------------------
نوشته های بالارا در وبلاگ همایون شجریان به صورت نظر از ساعت ده صبح تا ساعت5 عصر نوشته ام .البته در بحثی که آنجا گذاشته شده بیش از205 نظر تااین ساعت نوشته شده است و موضوع آن هم آخر و عاقبت فروش اینترنتی بلیت است .ما آدمهای علاقمند و صبوری هستیم .چیزی را که ازش خوشمان بیاید برای بدست آوردنش خیلی زحمت می کشیم .اما اتلاف وقت به این صورت دیگر قابل تحمل نیست .من یکی که عطای این کنسرت را به لقایش بخشیدم .انشاالله در اولین فرصتی که نوارش به بازار بیاید بی خیال قانون کپی رایت میشم و به صورت غیر مجاز تهیه اش می کنم و اگر هم خوشم آمد به شما هم تقدیم می کنم تا دانلودش کنید و جبران اتلاف وقتتان بشود
خاک پای مردم ایران
مطرب

۱۳۸۶ تیر ۲۹, جمعه

هویت ملی

صدای خسته زنده یاد شاملو را بشنوید و دلسوزی حکیمانه اش را نسبت به هویت ملی
ظنز گزنده ایست
انسان دلش می سوزد برای زبان فارسی که دارند به فلاکت می نشانندش
خواسته یا ناخواسته
بعضی ها آنرا عرب زده کردند که با جانفشانیهای حکیم طوس از نابودی نجات یافت
وحال دارند بی هویتش می کنند که من و تو باید نگذاریم
با فارسی نوشتنمان و با فارسی حرف زدنمان
سخنرانی شاملو را قبلا دوستی برایم فرستاده بود اما در سایت دیباچه دیدم و تقد یمش کردم
این کار ممکن است تکرار کار دیگران باشد اما باید توجه داشت بعضی ها به همه دنیای مجازی سر نمی زنند
چرا که وقتشان مجال این کار را نمی دهد بعلاوه امروزه باید یک مطلب را درچندین و چندین جا نوشت که اگر بعضی از آنها را بستند یا تخریب کردند باز هم برای اهلش قابل دسترسی باشد
دلیل کارمن همین اتفاقاتی ست که در یک ماه گذشته بر سر سایتهای میهن بلاگ و بلاگفا و پرشین بلاگ افتاده است
در تکرار کردن مطالب سایتهای دیگرفقط باید امانت را حفظ کرد که معمولا با ذکر منبع این کار را میکنند

۱۳۸۶ تیر ۲۶, سه‌شنبه

قطعاتی که یک دوست در چت برایم فرستاده است

از روز هايت شتا بان گذر مكن
كه در التهاب اين شتاب
نه تنها نقطه سر اغاز خويش
كه حتي سر منزل مقصود را گم كني
از انها كه عاشقي توان گير
و از انها كه ترا عاشقند استعا نت بجو
قلبت را بگشا و تصوير تصورات را بيك سو نه
و در حقيقت خويش بياميز
غرور خود را نگهدار اما براي او زيست مكن
ان باش كه هستی و ان شو كه توان بودنت هست
زندگي مسابقه نيست
زندگي يك سفر است
و تو ان مسافري باش
كه در هر گا مش
ترنم خوش لحظه ها جاريست
ازکتاب بارانی باید برگزیده آثار شاعران معاصر جهان ترجمه دکتر مقصودی

۱۳۸۶ تیر ۲۵, دوشنبه

مختصری در باره عزیز الدین نسفی

نادر ابراهیمی سخنان عزیز الدین نسفی را شیرینیهای واقعا گوارا می داند
:کلامی از اورا بخوانید
بدان ای درویش
هر که عاشق نشد پاک نشد
و هر که پاک نشد، به پاکی نرسید
و هر که عاشق شد و عشق خود را آشکار گردانید، پلید بماند و پاک نشد
از جهت آنکه آن آتش که از راه چشم به دل وی رسیده بود از راه زبانش بیرون کرد
آن دل نیم سوخته در میان راه بماند
از آن دل، من بعد هیچ کاری نیاید نه کار دنیوی و نه کار عقبی و نه کار مولی
شيخ عبدالعزيز بن محمد نسفي (نخشبي) از مريدان شيخ سعدالدين حموي بود و قسمت عمده عمر خود را در خوارزم گذرانيد و سپس به بخارا عزيمت کرد و ساليان دراز در آن شهر مقیم بود. در سال 617 هجري پيش از رسيدن لشکر مغول به شهر بخارا آن شهر را ترک کرد و به سوي خراسان حرکت نمود. در بحرآباد خراسان بر سر تربت مراد و شيخ خود شيخ سعدالدين حمويه اقامت کرد و از آنجا به اصفهان و شيراز روي آورد. از آن مدت هر روز به موضعي و هر شب بجايي سکني گزيد و در هيچ جا قرار نگرفت تا سرانجام به ابرقو رسيد و در آنجا رحل اقامت افکند. سرانجام در همان شهر زندگي را بدرود گفت و در همانجا مدفون گرديد
نسفی را می توان از مهمترین افرادی دانست که در فلسفه اسلامی تأثیر گذار بوده اند. آثار او برای آشنایی با عرفان نظری بهترین مدخل است چرا که او با آرای حکما و عرفای پیش از خود آشنایی داشته و به زبان فارسی و ساده به نگارش آثارش پرداخته است. از آثار وی می توان به الانسان الکامل(=انسان کامل)، کشف الحقايق ، مقصد الاقصی ، منازل السائرين ،زبدة الحقايق ،سلوک مقامات، لوح محفوظ و عالم صغیر، وحدت وجود اشاره کرد. وی فيلسوف عارفی است که بيش از آنچه در سرزمين خود شناخته شده باشد ، در اروپا مشهور شده است
جالب است بدانید برخی از آثار وی به زبانهای دیگر ترجمه شده است و بسیاری از دانشگا ها و موسسات تحقیقاتی غربی به آثار وی پرداخته اند

متاسفانه آنگونه که شایسته این عارف بزرگ باشد به وی پرداخته نشده است
:مقبره این عارف بزرگ را محمد علی سپانلو چنین توصیف می کند

چارديواريِ دودآلود
شمع هاى نذرى
سنگچين گور
نورگير سقف
وزشِ نامحسوس(باد پنهان كوير)زير تفتيش سكوت
چوب كبريت
و خاكستر
وته سيگار
زرورق هاى لوله شده روى سكوها
بلبل صامت در گچبريِ محراب
سخنى ناشنوا
هفتصد ساله
و
<<بدان ای درویش>>


۱۳۸۶ تیر ۲۳, شنبه

نوحه گونه ای شنیدنی

یادم نیست کدام دوست و چه وقت این آواز نوحه مانند را به من داده است
همینقدر میدانم وقتی آنرا شنیدم خیلی لذت بردم
این قطعه بیشتر شبیه نوحه است و انسان را یاد مناجاتهای سحر های ماه رمضان می اندازد
سه خط شعر اولش از یکی از غزلهای امام خمینی به نام غمزه دوست انتخاب شده و بقیه اش هم آنطور که امروز در وبلاگ یاس کبود دیدم ظاهرا از معینی کرمانشاهی ست که البته قسمتی از آن هم توسط خواننده اشتباه خوانده می شود
غمزه دوست
جز سر کوی تو ای دوست ندارم جائی
در سرم نیست به جز خاک درت سودائی
بر در میکده و بتکده و مسجد و دیر
سجده آرم که توشاید نظری بنمائی
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشائی
این همه ما و منی صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را زدلم بزدائی
نیستم نیست که هستی همه در نیستی است
هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمائی
پی هر کس شدم از اهل دل و حال و طرب
نشنیدم طرب از شاهد بزم آرائی
عاکف درگه آن پرده نشینم شب و روز
تا به یک غمزه ی او قطره شود دریائی

اگر می خواهید بشنوید کلیک چپ کنید
اگر می خواهید دانلود کنید کلیک راست کنید وگزینه
save target as
را انتخاب کنید
*******************************
در زدم و گفت کیست
گفتمش ای دوست
دوست
گفت در آن دوست چیست
گفتمش ای دوست
دوست
گفت اگر دوستی از چه در این پوستی
دوست که درپوست نیست
گفتمش ای دوست
دوست
گفت در آن آ ب و گل
دیده ام از دور دل
او به چه امید زیست
گفتمش ای دوست
دوست
گفتمش اینهم دمی ست
گفت عجب عالمی ست
ساقی بزم تو کیست ؟
گفتمش ا ی دوست
دوست
در چو برویم گشود
جمله بود نبود
دیدم و دیدم یکی ست
گفتمش ا ی دوست
دوست

۱۳۸۶ تیر ۲۲, جمعه

چند کلمه در باره مذهب و سیاست


واقعیتها بسیار عیان هستند فقط کافیست کمی منصفانه به قضایا نگاه کنیم
زمانی دین برایم چنین معنی میشد :پشت بلندگو صحبت کردن حرام است . با قاشق عیبی ندارد غذابخوری اما چنگال به دست گرفتن حرام است .اگر زیر دوش غسل کنی غسلت باطل است باید حتما در خزینه غسل کنی . زنها فقط می توانند یک چشمشان را از چادر بیرون نگهدارند ولی اگر روبنده ببندند بهتر است
کمی بزرگتر شدم و به مدرسه مذهبی رفتم در آن مدرسه فهمیدم که نقاشی حرام است .سرود خواندن فقط اگر اشعار مذهبی داشته باشد اشکال ندارد درصورتی که به غنا(که آنرا می توان به موسیقی تعبیر کرد ) تبدیل نشود .اگر به دبیرستان بروی بی دین می شوی . دبیرستانها درس زبان اجنبی می دهند و تو باید قرآن یاد بگیری
کمی که بزرگتر شدم دیدم این حرفها را خیلی ها قبول ندارند و با مذهب دیگری آشناشدم که روشنفکرانی مثل دکتر شریعتی از آن دم میزدند
اینها علیه آن مذهب عهد عتیق و متحجرانه شوریده بودند و از همین جهت عده ای هم حکم تکفیرشان را صادر کردند.این عده هنوز هم معتقدند که امثال دکتر شریعتی کافرند و حتی نباید آنهارا درگورستان مسلمانها دفن کرد
در همین جا مذهبی از نوع کالا هم ظاهر شد . عده ای پیداشدند که در یک جلسه سخنرانی کوتاه نیم ساعته راه سومی بین سرمایه داری و کمونیسم را ارائه می کردند البته فقط شعار گونه .چراکه اصلا این عده نه از علم اقتصاد سررشته داشتند و نه در حدی بودند که بتوانند بررسی کنند اصولا اقتصاد اسلامی وجود خارجی دارد یانه . اصلا این اقتصاد از چه مباحثی صحبت می کند و برنامه اش برای اداره یک جامعه چیست ؟ آنها فقط در حد یک ویزیتوری بودند که کالائی را معرفی می کند . البته اگر یک ویزیتور کالایش را بارگهای گردن برافروخته و شعار گونه مطرح کند هیچ کس جلبش نمی شود و آنرا نمی خرد اما مردم ما چون مذهبی بودند این حرفهارا هم تعبدا می پذیرفتند . و می بینیم که همچنان پذیرفته اند و همچنان هم منتظرند تا روزی این شعار ها تحقق یابد
از همان اول هم معلوم بود که وقتی در صف حزب فقیران اغنیا جاگیرشوند هیچیک از آن شعار ها تحقق نمی یابد . کار نامه پیش روی ما هم موید این مطلب است . کسانی که از بیدادهای نظام شاهنشاهی به تنگ آمده بودند و عاشقانه و صادقانه جان برکف شعار های عدالتخواهانه سر می دادند و بر سر این شعار ها هم جان می باختند نمی دانستند یا باورشان نمی شد که نمی توان با شعار جامعه را اداره کرد باید برای اداره جامعه یک برنامه مدونی براسای ایدئولوژی که از آن دفاع می کنی داشته باشی
این همه زیگزاگ زدنها در اداره جامعه از سر بی برنامگی ست و باید اضافه کرد که چنین برنامه ای از اساس وجود نداشته است .و ای کاش فقط همین بود .کارنامه پیش روی ما از واقعیتهای تلختری حکایت می کند
من بسیار به مذهب اعتقاد دارم و به گمان خودم یک آدم مذهبی هستم اما نه از نوع جدیدش . از همان نوعی که هدفش آرامش بخشیدن به جامعه بشری است . از همان نوعی که بین قبرستانهای آدمها مرز نمی کشد . از همان نوعی که امام زمانش مارکسیست نیست . از همان نوعی که به پیامبرش می گوید :تو برای وصل کردن آمدی
وصل کردن انسان به خدا .در وصل کردن انسان به خدا نه جائی برای سیاست هست نه سیاست بازی و نه سیاست زدگی .ودر وصل کردن انسان به خدا نه جائی برای اقتصاد هست و نه اقتصاد بازی
همین جا باید به یک نکته اشاره کنم که حرف مرا با حرف کسانی که در ابتدای انقلاب برای کوبیدن اندیشه های چپ می گفتند:" اقتصاد مال حیوانات است و شان انسان اجل بر اینهاست " اشتباه نگیرید . آنها که چنین می گفتند شیادانه خودشان دنبال مال اندوزی بودند وهستند و اندوخته های این چند ساله شان کاملا موید این مطلب است . در قاموس این آدمها کلمه "تقوا " معادل است با "تقویت بنیه مالی " اما من برای مذهب رسالتی غیر از اینها قائلم و آن وصل کردن انسان به خداست آنچنان که مولوی می گوید

۱۳۸۶ تیر ۲۰, چهارشنبه

هیچوقت مخملباف و سروش را نمی بخشم

هیچگاه یادم نمی رود روزهائی را در اوائل انقلاب که همه سرمست پیروزی انقلاب بودند آقای مخملباف با تئاتر "حصار در حصار" چه حصاری دور خود تنیده بود و داشت برای خودش جا و مکانی در صحنه هنر انقلاب دست و پا می کرد . مخملباف چه بخواهد و چه نخواهد آب به آسیاب انحصار طلبان و وارثان بنا حق انقلاب ریخته است .او بعد ها با فیلم بایکوت و دو چشم نابینا ـکه به گمان من مصداق نابینائی فقط خودش بود و بس ـ و امثال این فیلمها کار های اولش را تکمیل کرد
اما در مورد سروش
بعد از به خاک و خون کشیدن دانشگاههای کشور تحت نام انقلاب فرهنگی یکی از کسانی بود که در پایه ریزی همه اخراجها و همه تهاجمها به استادان و دانشجویان نقش بسزائی داشت . به جرات می توانم بگویم تئوریسین همه تهاجمات عبدالکریم سروش بود .شبی نبود که تلویزیون جمهوری اسلامی سخنرانی از ایشان پخش نکند و ایشان هم اندیشه های کارل پوپر را به نام خودش به خورد خلق الله ندهد
حال این هر دو نفر هر چه هم متحول شده باشند گناهانشان از ذهن من پاک نمی شود که نمی شود
چه بسیار آدمهائی که سالهای سال صادقانه در راه به ثمر رسیدن یک انقلاب مردمی تلاش کرده بودند و با نیشهای قلم یا با چماقی که با تئوری اینها بلند شده بود و به سر شان خورد برای همیشه از هستی ساقط شدند
اینها را از این جهت نوشتم که امشب در اخبار ۲۰:۳۰ دیدم که بین محمد علی نجفی و عبدالکریم سروش در مورد اخراج استادان به بهانه انقلاب فرهنگی دعوا ی لفظی رخ داده و هریک گناه این کار را به گردن دیگری می اندازد
من از محمد علی نجفی طرفداری نمی کنم اما سروش را هم هیچوقت نمی بخشم
این را هم اضافه کنم که آنچه به نام انقلاب فرهنگی در ایران رخ داد در پی یک توطئه از پیش طراحی شده توسط ایادی" عالیجناب سرخپوش"در دانشگاه تبریز بود و کسانی که ایشان را در دانشگاه تبریز به گروگان گرفتند از ایادی خود ایشان بودند

۱۳۸۶ تیر ۱۷, یکشنبه

فروردین با صدای هنگامه اخوان

تصنیف زیبای فروردین با صدای خانم هنگامه اخوان با سه کیفیت تقدیم می شود

128kb

64kb

32kb

به فر وردین شدشکفته چمن
گل نوشد زیب دشت و دمن
کجائی ای نازنین گل من
بهار آمده با گل و سنبل
زبیداد گل نعره زد بلبل
دل بلبل نازک ست ای گل
دل اورا از جفا مشکن
بهار از گل سایه بان دارد
دریغا کز پی خزان دارد
خوش آن کس کو یاری جوان دارد
بتی تازه با شراب کهن
دلم گشت از چرخ بوقلمون
چو جام می لب به لب از خون
غم عشقت شد بر غمم افزون
زدست غمت
زدست غمت
غرق خون دل من
مجنون دل من محزون دل من
پر زخون دل من
نگارا رحمی بنما به چشم ترم
که من از گل دست و پا شکسته ترم
اگر بردم جان از غم دوران
زدرد فراق تو جان نبرم
عزیز دلم بت چه گلم آبروی چمن
بهار مرا خزان منما نازنین گل من

۱۳۸۶ تیر ۱۵, جمعه

عاشقانه اما طوفانی

یک عاشقانه آرام قصه نامکرر عشق است که از زبان نادر ابراهیمی می شنویم .عشق از همه نوعش :نوع حادثه ای - عشق به دیگری -عشق به وطن که ضرورت است و عشق به خدا که ترکیبی است از ضرورت و حادثه .چشمه ی آبی زلال و گوارا تورا به سوی خودش می خواند که هر چه می نوشیش تشنه تر می شوی نه از آن تشنگیها که با خوردن آب شور به سراغت می آید از آن تشنگی که باخوردن عسل اصل در تو پدیدار می شود و دلت می خواهد باز هم بخوری
یک عاشقانه آرام تورا به همه جا می برد همه ی جا های خوب و دوست داشتنی . به سواحل زیبای خزر به جنگلهای پر طراوت شمال ؛ به ساوالان خاستگاه عسل اصل .یک اردیبهشت که به آنجارفته بودم در بین علفهایش گم می شدم وبا عطر گلهای وحشی اش مست
در تو عشقی زنده می شود؛ جان می گیرد ؛به تکاپو وادارت می کند ؛و با خودش می بردت به نازمان .ناگاه دلهره های کار مبارزاتی تورا به خود می آورد و وقتی در ورای زمان و مکان هستی و رفته ای به ییلاقی در دامنه یک کوه تا دمی بیاسائی و نفسی تازه کنی چند نفر به سراغت می ایند و با خوشان می برندت و لذت چند روزه را به کامت تلخ می کنند اما تو که عاشقی همه را به جان میخری چراکه بهای عشقی که در تو زنده شده است را باید بپردازی .دفعه اول فقط کافیست ۲۳ روز تحمل کنی و لب باز نکنی اما دفعات بعد اصلا معلوم نیست کی به سخن خواهی آمد . عمودی رفته ای و با پاهای خودت اما ممکن است افقی برگردی یا در حالیکه نیمه جان هستی و روی زمین می کشانندت .اما همه اینها برایت قابل تحملند چرا که عاشقی و باید تاوانش را بپردازی و می پردازی
سختی معاش که چیزی نیست به جان میخری اش خرد شدن استخوانهایت که چیزی نیست پذیرایش می شوی . چه لذتی دارد وقتی می بینی در درونت نیروئیست که تورا به مقاومت میخواند و سر به سر ابلهانی می گذاری که دوره ات کرده اند و کف به لب آورده اند و چهره کریه شان را از زیر چشم بندت می بینی و دردلت به دنائت و حماقتشان میخندی اینها لذات عاشقی ست و از دل و جان بهایش را می پردازی
شعار نیست این که می گوئی :ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست . واقعا وقتی عاشق باشی از ته قلبت این حرف را می زنی؛ ذره ذره وجودت این بیت را زمزمه می کنند .عاشقانه آرام زنده کردن خاطرات نیست شعله ور کردن آتش عشقی ست که در تو بی هیمه مانده و حال نادر ابراهیمی برایت هیمه ای گرد آورده تمام نشدنی تا شعله های عشقی که در تو رو به خاموشی می رفتندرا زنده کنی و بتوانی در پرتو آن نه تنها دورو برت را که تا دور دستهاراهم ببینی
برای من یک عاشقانه آرام عاشقانه بوده است آما ارام نه که طوفانی بوده
باز هم در این باره حرف خواهم زد

۱۳۸۶ تیر ۱۳, چهارشنبه

شیرین خانم روز زن بر تو مبارک

چهل ساله به نظر می رسد اما 27 سال بیشتر ندارد
کارگری می کند تا یک شوهر معتاد بی عرضه را نان بدهد
یک پسر 5/3 ساله دارد 10 سال است که ازدواج کرده است
می گوید من می دانستم این خواستگار من اهل کار نیست اما پدرم گفت که غیر از این به کس دیگر راضی نمی شوم شوهر کنی
این بود که مجبور به ازدواج با این مرد بی عرضه شدم
من که از صبح تا شب میرم سر کار اما اون از صبح تاشب با دوستاش نشئه می کنه گهگاه هم با پدرش میره و میکشه این صاب مرده رو اولها تریاک می کشید اما حالا دیگه تریاک کفافش نمیده کریستال استفاده می کنه و هزار کوفت و زهر مار دیگه
شبها که از سر کار بر می گردم یه فصل کتک هم می خورم و هر چه کار کردم از من میگیره و میره دنبال نشئه کردن
به باباش گفتم پسرت معتاده گفت نا نبینم باور نمی کنم و بعد که باور کرد حالا باهم می کشن
بهش میگم چرا نمیری تقاضای طلاق کنی دادگاه به نفع تو رای میده
میگه که چی بشه بعد که بیوه شدم هر کس و ناکسی که منو می بینه فکر می کنه می تونه بامن خوش بگذرونه
اینه که اسم همین مرتیکه که روم هست برام کلی راحتی خیاله همه میگن شوهر داره و دست از سرم بر میدارن
بهش کمی پول دادم که شب عیدی برای بچه اش شیرینی بخره وقتی که رفت خانه با بچه ی تب کرده برگشت که ببردش دکتر
گفت می بینی که من شانس ندارم
پول برای شیرینی نباید خرج کنم باید برای دوا دکتر خرج کنم
بغضم رو خوردم
شیرین خانم روز زن رو باید به تو تبریک گفت که عفت و شرف رو باهم داری سرت پیش نامردها و نامردم ها خم نمیشهکه هیچ تازه نامردها و نامردم هاراهم خرجی میدی
شیرین خانم شیر زنی هستی
روزت مبارک